مردی توی بیابان آواز میخواند و در همان حال میدوید. عابرانی که از کنارش میگذشتند با تعجب به او نگاه میکردند و دلیل این کارش را نمیفهمیدند. مرد جوانی که از این کار مرد آواز خوان تعجب کرده بود و از رو به رو میآمد، جلویش را گرفت و گفت: «چه خبرت است؟! چرا میدوی و میخوانی؟
مردی توی بیابان آواز میخواند و در همان حال میدوید. عابرانی که از کنارش میگذشتند با تعجب به او نگاه میکردند و دلیل این کارش را نمیفهمیدند. مرد جوانی که از این کار مرد آواز خوان تعجب کرده بود و از رو به رو میآمد، جلویش را گرفت و گفت: «چه خبرت است؟! چرا میدوی و میخوانی؟ خوب بایست وبعد بخوان!» مرد آوازخوان همانطور که نفسنفس میزد، صدای آوازش را قطع کرد و گفت: «دوستانم به من میگویند که تو فقط صدایت از دور خوش است. دارم میدوم تا از دور صدای خودم را بشنوم و ببینم که آنها راست میگویند یا نه؟» مرد این را گفت و همانطور که آواز میخواند، دوباره شروع به دویدن کرد.
لطایف الطوایف
11 آبان, 1400 15:22