در زمان های قدیم مردی روستایی خودش
را به نامه نویس رساند و گفت: «آمده ام تا
نامه ای برایم بنویسی. » نامه نویس نگاهی
به مرد انداخت و گفت: «نامه ات را به
کجا میخواهی بفرستی؟ » مرد گفت: «به
شهر. » نامه نویس اخمهایش را توی هم
برد و گفت: «من حال مسافرت ندارم. »
مرد با تعجب پرسید: «من از تو فقط یک
نامه خواستم. نگفتم که با من به شهر
بیا. » نامه نویس سری تکان داد و گفت:
«خط من خیلی بد است، برای هرکس که
نامه نوشته ام، نتوانسته خطم را بخواند
و مجبور شده ام برای خواندن دستخط
خودم بروم! » از امثال حکم دهخدا
2 اسفند, 1400 16:6